تـــکـــســـــرمــــــن

مردی با عشق نوشتن...

از مست نپرسید به میخانه چرا هست

ترسم که بگوید که به آن خانه خدا هست

 

قاضی بزند هم سر وهم دست و زبانش

بر دار بگوید که به خمخانه شفا هست

 

جاهل نرود در پی آن خانه ی عشّاق

زیرا پدرش گفته که در مکه صفا هست

 

او نیز چو آن عابد بی دین بگردد

بیچاره نداند که در آن خانه دوا هست

 

آن کس که کند سجده به دلدار خیالی

دیوانه نداند که در این کار خطا هست

 

من نیز شدم عاشق و در میکده رفتم

دیدم که بجز یار خداهست و بقا هست

 

از باده بنوشیدم و گفتم که رضایم

زیرا که به میخانه ی عشاّق خدا هست

 

┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

   

❣️ مولانا

نویسنده : مهران :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تـــکـــســـــرمــــــن

جاده بهانه است
مقصود چشم توست!

مـن راهی تـــــو اَم
ای مقصد درست!

#علیرضا_آذر

تمامی حقوق برای تـــکـــســـــرمــــــن محفوظ است . طراحی قالب : نقل بلاگ