تـــکـــســـــرمــــــن

مردی با عشق نوشتن...

مایهِ اصل و نَسَب در گردش دوران زَر است 

دائمآ خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است

 

کُره اسب ، از نجابت از پس مادر رود

کُره خَر ، از خریت ، پیش پیشِ مادر است

 

دود اگر بالا نشیند کسرِ شأن شعله نیست

جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

 

شصت وشاهد هردو دعوای بزرگی میکنند

پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟

 

آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون 

آن یکی شمشیر گردد دیگری نعِلِ خر است

 

گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن 

روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است ...!

 

┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄

 

صائب تبریزی

نویسنده : مهران :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تـــکـــســـــرمــــــن

جاده بهانه است
مقصود چشم توست!

مـن راهی تـــــو اَم
ای مقصد درست!

#علیرضا_آذر

تمامی حقوق برای تـــکـــســـــرمــــــن محفوظ است . طراحی قالب : نقل بلاگ