تـــکـــســـــرمــــــن

مردی با عشق نوشتن...

روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد..!

خرگوشی از آن جا عبور می کرد.

از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟

 

کلاغ حیله گرانه گفت: البته که میتونی..! خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد .

ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.

کلاغ خنده زنان گفت: برای این که 

مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی ...

باید این بالا بالا ها بنشینی..!

 

و این حکایت همچنان باقیست

زندگی یعنی لمس یک لاله بدون هوس کندن آن

بخشش آب به تشنه، بدون هوس بستن آن

قسمت نان و شراب

زندگی یعنی عشق، لذت دیدن یک آهوی خسته، بدون هوس کشتن آن

 

"فرزان انگار"

دستان تو

بزرگترین تصمیمی است

که تا آخر عمر گرفته ام

_________________________________

عشــــــق یعنـــی از تمـوم دنیـــــا

 فقط تـو رو میـخوام ....

__________________________________

داشــــتن یکـــی کـــه

دوستـــش داشـــــــته باشی و

بدونـــی .....

اونـــم بیشتـــر از جـــونش دوستـــــ تداره

اوج خوشــــــــبختیه ...

____________________________________

عشق بین یه دختر جذاب و

 یه پسر خوش تیپ نیس

 عشق بین دو قلب واقعیه

______________________________________

این همه آدم کنارَمـَن،

این همه آرام بخش در دسترسمه

ولی فقط تویی که میتونی آرومم کنی فقط توووو

_______________________________________

دعوا کن،

ولی با کاغذت...!

اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردار و یک مداد! هر چه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس...

خواستی داد هم بکشی، تنها سایز کلماتت را بزرگ کن؛

نه صدایت را...!

آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن؛

آن وقت خودت قضاوت کن...

حالا می توانی تمام خشمِ نوشته هایت را با پاک کُنت پاک کنی...

دلی هم نشکانده ای،

وجدانت را هم نیازرده ای؛

خرجش همان مداد و پاک کن بود؛

نه بغض و پشیمانی...

آری...گاهی می توان از کوره خشم  پخته تر بیرون آمد...

_______________________________________

قوی نیستی؟

عیبی ندارد

ادای قدرتمندها را درآور

آنقدر نقش آدمقوی  قوی را به خودت بگیر

تا خودت باور کنی

وگرنه این جماعت فرق آدم قوی

و نقش قوی را به این زودی ها نمیفهمند

تنها تلاش شان احترام به قدرت است

و له کردن ضعیف

پس حتی اگر قوی نیستی

تظاهر به قدرت کن

تا زیر پاهایشان له نشوی.

روزی که برای اولین بار

تو را خواهم بوسید

یادت باشد

کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد

حرفهای آخرت را 

به خودت 

و همه

گفته باشی

فکرِ برگشتن 

به روزهای قبل از بوسیدنم را 

از سَرَت بیرون کن

تو 

در جاده ای بی بازگشت قدم می گذاری

که شباهتی به خیابان های شهر ندارد

با تردید

بی تردید

کم می آوری ...

یک عمر برای دوست داشتنت مدت کوتاهی ست

مگر آدم چند سال عمر می کند؟

و تازه ممکن است نصف عمرش هم تو را نشناسد!

تو اما از ابتدا بوده ای

همین طور دوست داشتنی

مخاطب هرچه شاعر!

دلبر هرچه عاشق!

کسی نتوانسته تو را جوری که لایقش هستی دوست بدارد

حتی من!

قول می دهم تمام عمرم را خوب خوب دوستت داشته باشم

و بار دیگر که پا به جهان گذاشتم زودتر عاشقت شوم

هرچه زودتر...

قبل از شروع رابطه،

قبل از شوخی شوخی،

جدی جدی شدن،

قبل از ردپا گذاشتن روی قلب دیگری،

خوب براندازش کنید!

نکند ایرادی،

اشکالی،

نقصی داشته باشد

 که بعد ها توجهتان را جلب کند..

دلم میگیرد وقتی میبینم

 روز به روز بر آمارِ آدم هایی افزوده می شود که می شنوند :

"ما به درد هم نمی خوریم..."

مرد ها عاشق که می شوند 

اشکشان دم مشکشان است 

دوباره برمیگردند به دوران کودکی شان تا زن ها برایشان مادری کنند 

زن ها که عاشق می شوند...

چه می گویم ؟؟

زن که عاشق نمی شود

زن با تمام زنیتش مجنون میشود 

با شانه ها ظریفش کوهی میشود با دو دست تا اگر مردش خواست زمین بخورد دو دست را دورش حلقه کند و بعد دورش بگردد

زن ذاتاً موجودیست با قدرت 

تا زمانی که ... 

دست روی نقطه ضعفش بگذارند و ...

دلش را بشکنند 

آنقدر خردش کنند که اگر ریزه هایش را به هم بچسبانند قلبی به اندازه بند انگشت بیش برایش باقی نماند 

زن ها شیره تلخ دنیا را می مَکند 

و زمانی اشکشان دم مشکشان میشود 

که میخواهند با قطره قطره اش کسی را از چشمشان بیاندازند

این روزا حال هیچکسی خوش نیست 

   قلب ایران و مردمش پر از درده 

 

     یه پدر بین آوارا با دستای خالی 

دنبال دختری با عروسک صورتیش میگرده 

 

دیدن عکسی تموم تنم رو لرزونده 

مادری همه داراییشو بغل کرده 

کودکش دیگه تمام عمر خوابیده 

حالا چی براش مهمه،دیگه کی همدرده؟

 

میگن مادری تا صبح زیر اون همه آوار

   جای کمک اسم کودکش رو میبرده 

 

مردی که روزی کوه پشتشو نمیلرزوند 

تا آخرین نفس داشته گریه میکرده 

پدری که روزی ستون خونش بود 

آوار سقف و رو سر زن و بچه هاش دیده 

 

این روزا حال هیچکسی خوش نیست 

ایران و مردمش بدجوری غمگینن 

اما تسلیت،تسکین درد اون ها نیست 

کمک میخوان،با جون عزیز و آوار درگیرن

 

 

 

دلتنگی ات را چه کار کنم

دست به دست بدهم تا به کدام مادر

 مُرده ای برسد !

بسوزانمش تا دود اش ، چشمِ کدام

 بیچاره ای برود .

دفن اش کنم درخت شود میوه بدهد

 تا کدام از راه جا مانده ای

از آن بخورد .

 

با دلتنگے ات چه کار کنم .

به رودخانه بریزم تا ماهیان آزاد را

 روی آب ببینم ...

به دریا ، تا آمار نهنگ های به ساحل

 آمده بیشتر شود ...!

از کوه پرت ڪنم قل بخورد بزرگ تر شود تا 

بر سر کدام خانه خرابی فرود آید .

چه کار کنم با دلتنگی ات ...

 

تـــکـــســـــرمــــــن

جاده بهانه است
مقصود چشم توست!

مـن راهی تـــــو اَم
ای مقصد درست!

#علیرضا_آذر

تمامی حقوق برای تـــکـــســـــرمــــــن محفوظ است . طراحی قالب : نقل بلاگ