تـــکـــســـــرمــــــن

مردی با عشق نوشتن...

۲۰ مطلب با موضوع «غمگین» ثبت شده است .

در واقع ما همه انسان بودیم تا اینکه :

نژاد ارتباطمان را برید، 

مذهب جدایمان ساخت،

سیاست بین مان دیوار کشید

و ثروت از ما طبقه ساخت !!! 

 من آدمِ دلتَنگی هستم، ازون دلتنگا که یادشون نمیره آدمارو، ازونا که لیستِ مخاطبین گوشیشون پٌر از شمارَست، شماره ی آدمایی که شاید یه بار اتفاقی دیدمشونو دیگه هرگز تکرار نشدن ...

 من آدمِ دلتنگی هستم، من حتی دلم واسه اون راننده ی پیر که پارسال بِهِم زردآلو داد تنگ شده یا اون خانومه که روزِ درختکاری تو پارک باهم درباره ی محیط زیست حرف زدیم حتی واسه اون دختره که ازم بدش میومد و همیشه پشت سرم حرف میزد !..

 من آدمِ دلتنگی هستم و دلتَنگیام یه روزا اونقدر زیاد میشه که میرَم تو خاطره ها، میرَم تو بَچگیام و دوباره از مامانم میپرسم "چنتا دیگه بخوابیم، بعد میریم خونه ی بابابزرگ؟ " مامان هم واسه دلخوش شدنم با دَستِش پنج رو نشون میده میگه "اینقدر دیگه بخوابیم میریم ..." منم ذوق میکنم و دلم میخواد تٌند تٌند بخوابم که زودتر پنجتا بشه و بریم پیشِ بابابزرگ...

 من این روزا بیشتر از همیشه وَصلَم به گذشته، به آدماش، به خاطره هام، به بچگیام!

 من این روزا دلم میخواد شِمٌردن یادم بره که ندونَم چند روز و چند ماه و چند ساعت از دلتنگیام میگذره، که هنوزم فکر کنم واحدِ اندازه گیریِ دیدنِ آدما خوابیدنِ منه، نه گذشتِ زمان...

 من این روزا از همیشه دلتنگتَرَم، از همیشه!

 

نازنین عابدین پور 

می خواهم حکم کنم سرت را ببرند؛ 

چه وصیت داری؟

- هیچ

کسانت اینجا هست؛ 

پسرت را می خواهی ببینی؟

- نه

زنت را چه؟

- نه

مادرت؟

- نه

چرا؟ قلب در سینه نداری؟

گل محمد لبخندی زد.

از چه می خندی؟

گل محمد پلکها فروبست و گفت:

- از پا افتادنِ مرد،

دیدنی نیست...


 کلیدر

 محمود دولت آبادی

 

مژده ای اهل گنـه بــاز خدا می‌بخشد

دو بـرابـر ز شـب قــــدر گدا می‌بخشد

بــهـر تـســکـیـن دل زار دوا می‌بخشد

روزی گریــه ی در مـــاه عزا می‌بخشد

به گدا، تذکره ی کرب و بلا می‌بخشد

التماس دعا

 

 

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘــــــﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ 

.

.

.

.

.

ﺍﻭﻣﺪﻩ ﭘﯿﺸﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ:

ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﻤﺶ ﺩﺭﻭﻏﻪ، ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻣﺚ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ 

ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﻢ! 

ﭘﺴﺖ ﺑﺎﺷﻢ! 

ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺎﺷﻢ! 

ﻋﻮﺿﯽ ﺑﺎﺷﻢ! 

ﻣﺚ ﻻﺷﺨﻮﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ... 

ﺍﺻﻦ ﺑﺸﻢ ﯾﮑﯽ ﻣﺚ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﯿﭽﯽ ﺣﺎﻟﯿﺶ ﻧﯿﺲ!! 

گاو باشم :(

به نظر شما ﺩﻟﺪﺍﺭﯾﺶ ﺑﺪﻡ ﯾﺎ بزنم جد و آبادشو بیارم جلو چشماش؟؟؟؟ 


تظاهر به خوشبختی دردناک تر از 

تحمل بدبختی است

همیشه فکر میکردم 

که بدترین چیز توی زندگی 

اینه که تنها باشی 

ولی نه 

حالا فهمیدم 

که بدترین چیز توی زندگی 

بودن با آدمهاییه که

باعث میشن احساس تنهایی کنی 

 

آدماآنقدر زود عوض مےشوند 

 

ڪه تو فرصت نمے ڪنے

 

بــہ ساعتت نگاه ڪنــــی و 

 

ببینی چند دقیقه بـین 

 

دوستـــی ها و  دشمنـــی ها 

 

فاصلہ افتاده است.

 

 

داستان غم انگیز کوه نورد!

 

این داستان غم انگیز کوهنوردی است که می خواست به بلندترین کوه ها صعود کند. تصمیم گرفت . تنها به قله کوه برود . هوا سرد بود وکم کم تاریک میشد . سیاهی شب سکوت مرگباری داشت . و قهرمان ما بجای اینکه چادر بزند واستراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد . همه جا تاریک بود و جز سو سوی ستارها وماه از پشت ابرها چیز دیگری پیدا نبود . وقهرمان ما چیزی به فتح قله نداشت که ناگهان پایش به سنگی خورد و لغزید و سقوط کرد.

 

 در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بیادش آمد . داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک است . که در آن لحظات ترسناک مرگ وزندگی احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط زمین و آسمان مانده است. درآن وقت تنگ ودرد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فریاد زد خدایا مرا دریاب و نجات بده . صدائی لطیف وآرام از آسمان گفت چه می خواهی برایت بکنم . قهرمان ما گفت کمکم کن نجات پیدا کنم . صدا گفت آیا واقعا فکر میکنی من می نوانم تورا نجات دهم قهرمان کوه نورد ما گفت البته که تو می توانی مرا کمک کنی چون تو خداوندی و قادر بر هر کاری هستی . آن صدا گفت پس آن طناب را ببر و اعتماد کن . اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد وچسبید به طنابش . 

 

و چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده اورا پیدا کردند که فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

 

 

 

@texermanchannel

اگر فکر میکنید جذابیت در اینه که قسمتی از بدنتون بیرون باشه باید بگم با این فکر به خودتون توهین کردین

تـــکـــســـــرمــــــن

جاده بهانه است
مقصود چشم توست!

مـن راهی تـــــو اَم
ای مقصد درست!

#علیرضا_آذر

تمامی حقوق برای تـــکـــســـــرمــــــن محفوظ است . طراحی قالب : نقل بلاگ